محل تبلیغات شما



یه کتابه هست به اسم دختر ستاره ای توی گوگل دیدمش جلدش خیلی جذبم کرد

درموردش یه سرچ که زدم و مثل اینکه کتاب کمیابیه:|

من می‌خوام بخونمش ولی وقت اینو ندارم برم کتابفروشیا دنبالش کتابفروشیایی هم شمارشونو داشتم زنگ زدم ولی اونا نداشتن کتابشو:(

حالا مامانمم قبول دار نمیشه سفارش بدم بیارن برام میگه تو که تا حالا کتاب از سایتی سفارش ندادی بدونی مطمین هست یا نه و این حرفا

اینجوریم من گشتم فقط سایت طاقچه موجود داشت

 


نشستم وسط حال شله زرد میخورم و یا این دختره ماریا درمورد ایران و خارج از کشور بحث میکنیم

بحث مضخرفیه

چون اصلا اطلاعات کافی برای حذف زدن نداره شایدم داره و استفاده نمیکنه

فقط میگه من از ایران متنفرم کاش میرفتم خارج اینجا فلانه بیساره و این حرفا

ولی احمق یه ذره فکر نمیکنه  اونجا هم مشکلات خودشو داره

اصلا تو مار مقایسه کردن نیست فقط داره ایرانو میکوبونه می‌ره جلو

اعصابم خورده از دستش

اصلا هم زبون آدمی زاد حالیش نیست

اعصابم و خورد کرد

ترجیح میدادم این بحث با همون دختره آوا پیش می‌رفت

کلا بحث کردن با ماریا برا این خوبه که اعصابتو بریزی به هم و تامام

 


یادم نیست از تیموتی نوشته بودم یا نه

ولی قبول کنین از اون جذابای لعنتیه که زاویه فکش قلبتو ریش ریش میکنه

 و موهاااااااااااش موهااااااااش موهاااااش

اه بر تو ای دلبر لهنتی

 

 

 

راستی اون دفتر خوشگله که گفته بودم. چار پنجتا نقاشی توش کشیدم ولی هنوز رنگ نشدن. رنگشون که کردم یه جا همه رو میزارم براتون:)

+کامنتاتونو میخونماااا ولی حال ندارم تاییدشون کنم. میخوام قشنگ به همشون جواب درست حسابی بدم واسه همین فعلا نمیتونم تاییدشون کنم ولی شما کامنت بزارید باز دمتون گردم:)


خب خب خب این اولین فرصتیه که واسه نوشتن پیدا کردم این هفته

مدرسه ی جدید با بچه های جدید اونی نبود که فکرشو میکردم

مدرسه ای مضخرف با قوانین مضخرف تر و درسا هم که از اونا بد تر واسه اینکه تا اینجا هیچ چیز جذابی برام نداشتن

همکلاسیام دائما در حال لودگی هستن با هیچ هدفی جز اینکه این رشته آسون تر از رشته های نظریه اومدن هنرستان و جوشون خیلی گنده

با اینکه سر کلاس ها خیلی خوش میگذره با مسخره بازیاشون و یه جورایی باعث میشن جو کسل کننده کلاس از بین بره خوشم میاد ولی یه جورایی به آینده که فکر میکنم میبینم از اینا نمیشه چیزی یاد گرفت و باید خودم خودمو جمع و جور کنم و به قول معروف نزارم اغفالم کنم:)

اوووف اینی که دائما تو فاز پسرا و چرت و پرت گویی هستن خیلی رو مخمه

فیلم میلم یجورایی باید تعطیل بشه چون با کلاس و زبان و مدرسه منطقی تر اینه که خیلی سراغ فیلم و انیمه نرم ولی مگه من منطق سرم میشه:)

این فیلمه رو که امروز دیدم خیلی دوست داشتم. فیلم love, Simon. بازیگر نقش اصلی نیک رابینسون بود. چند تا فیلم ازش دیده بودم ولی لعنتی اینجا به طرز عجیبی جذاب بود و احتمالا حدس زدید که می‌خوام بگم شد کراش جدیدم:d

منو یاد طاها میندازه. عوضیییی

+مدرسه رفتن اونم پنجشنبه ها بد شانس محضه

++این بستنی شکلاتیه خیلی خوبه. مزه نوتلا میده. 

+++عهههه داشت یادم می‌رفت. کتاب این هفته انجمن مغازه خودکشی بود. خیلی خوشم اومد ازش. کتاب جذابیه. قلمشم دوست دارم:)

 

 


یه جورایی خیلی سرم شلوغ شده در حدی که واقعا میشینم وسط اتاق بهشون فکر میکنم گریم میگیره:/

اره دیگه احتمالا بعد شروع مدرسه ها خیییلی کم بیام اینجا نصف کامنتارو هم هنوز تایید نکردم ولی قول میدم هر وقت تونستم بیام بهتون سر بزنم البته کل سال اینجوری نیست فقط این اپلاشه که می‌خوام کارم راه بیفته چون هیچ سالی انقد مشغله نداشتم

خلاصه که دوستتون دارم و از این حرفا

کامنتم بزارید با اینکه دیر تأیید میشن ولی چندین و چند بار میخونمشون و مث خر ذوق میکنم:)


سارا می‌گه دیروز رفته کلاس نقاشی و لادن نبوده واسه همین خانوم وحیدی بهش گفته حضور غیاب رو اون بزنه ساراهم یواشکی دفتری که مال مشخصات بچه هاست برداشته و شماره طاهارو کش رفته

از عصری دارم سر همین باهاش کل کل میکنم

داره دروغ میگه از نظرم اگرم دروغ نگه که انشاءالله به قول شیبا خدا بزنه تو شوناش از وسط نصف شه

الان کلا درگیر همین مسئله کوفتی شدم عمرا دیگه بتونم بخونم:/

منم که دیگه دیدم دارم خیلی وا میدم خودمو جم کردم گفتم من خیلی هم ازش خوشم نمیاد و اینا درصورتی که الان دارم از حسودی میسووووزم:|| صبم اصن سر این بحثو باز نمیکنم 

خدا لعنتش کنه عصن اه

 


دیشب هر چی به خودم فشار اوردم نتونستم بخونم ساعت یازده هم X factor رو نگاه کردم که گروه پسرا بودن هیچکدوم خوشگل نبودن اه-__- ولی دوتاشون بودن ناناز بودن بنظرم یکی Fredو اون یکی هم jed بود البته موقع خوانندگی ترجیح میدادم نگاشون نکنم:/

صبحیم ساعت شیش و ده دقیقه بیدار شدم درصورتی که به خیال خودم ساعت کوک کرده بودم که چهار بیدار شم هم مناظر بخونم هم نگارش بنویسم ولی گویا کوک نشده بود-__-

گوشیو گرفتم دستم و تا ساعت هفت منتظر بودم که اعلام کنن تعطیله ولی نگفتن:(

بعدشم مدرسه رو دادم به یه ورم خوابیدم:/

خدا رحم کنه.

 دیشب یهو آهنگ centuries  اومد تو ذهنم ساعت حدود دو اینا بود رفتم دانلودش کنم که اینترنت چنان سرعت گوهی به خودش گرفت که میخواستم گریه کنم:/ ولی نکردم تا ساعت دو نیم و اینا جنگیدم و دانلودش کردم :)) خیلی خوبه

چقد حال بهم زن که اخرین پستم از ساراس-__- چند وقتیه اینجا نمینویسم دلیلش هم اینه که یه وب دیگه زدم.نمیدونم چرا اولش تصمیم داشتم اون وبم نا شناس بمونه و به کسی ادرسشو ندم ولی خب طی یک حرکت وحشتناک ادرس اون وبم رو اشتباهی روی کامنتی که برای هایسه فرستادم گذاشتم و خب همین باعث شد بیام ادرس جدیدمو بهتون بدم. برام کامنت بزارید و یه ادرس از وبتون یا هر جای دیگه برام بزارید تا ادرس جدیدمو بهتون بدم.
دیشب خوابم نمی‌برد و دلم میخواست با مینا حرف میزدم. ساعت 3:12 دقیقه صدای گوشیم در اومد.99 درصد با خودم شرط بستم که میناس چون تقریبا هر شب این ساعتا آنلاین میشه.مینا بود.فقط نمیدونم چرا مثل احمقا وقتی دیدم میناست گوشیو حل دادم زیر تخت و گفتم یکم دیگه جوابشو میدم.خوابم برد و ساعت 4:48 دقیقه سراسیمه بیدار شدم و جوابشو دادم.تا ساعت شیش صبح منتظرش بودم ولی دیگه جواب نداد.به شدت پشیمونم.براش یه پست فرستادم و گفتم دلم براش تنگ شده و نشستم به امید
دیشب once upon a time in Hallywood رو دیدم. کسل کننده بود کلا. فقط بیست دقیقه اخرش ممکن بود به وجدتون بیاره اونم چجوری؟! هیچی کلا قیافتون میشه علامت سوال با یه دهن باز و پشمهایی که هر لحظه بیشتر میریزن. فیلمش فقط به درد این میخوره بشینی برای بازیگراش (برد پیت، لئوناردو دیکاپریو، مارگو رابی، مارگارت کوالی) ذوق بزنی همین. صحنه هایی که دوست داشتم: اونجا که شارون با شوهرش توی یه مهمونی هستن و شارون لباسش زرده و میرقصه.
وای خدا از خنده روده بر شدم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ندا جان عشق ابدی من تا ابد دوستت دارم. طــراحی دکــوراسیــون داخـــلی فروشگاه اینترنتی کیف و کفش امنیت